نویسندگان
1 استادیارحسابداری دانشگاه تهران،تهران، ایران
2 استادیار حسابداری دانشگاه تهران،تهران، ایران
3 مربی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوسنگرد، خوزستان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
This study investigates the relationship between cash flow and external finance by considering financial constraint as intervening variable. Sample includes companies listed in Tehran stock exchange from 2007 to 2012. Regression analysis is used to test hypothesis. Findings show that sensitivity of finance resources to cash flow is not significant in all sample firms. Sentivity of finance resources to replace fixed assets is different among financially constrained firms and unconstrained firms. In unconstrained firms, this sensitivity is not significant, but in financially constrained firms, as increasing of replacement of tangible fixed assets, borrowing is preferred to issue stocks.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
حساسیت[1]منابع تأمین مالی به جریان نقدی شرکت، موضوعی است که در چند دهة اخیر مورد توجه قرار گرفته است. منظور از حساسیت منابع تأمین مالی به جریان نقد، کشش نقدی منابع تأمین مالی یا به عبارت دیگر، نسبت تغییرات در منابع تأمین مالی به تغییرات در جریان نقد شرکت است[18].
نظریةهای مختلفی به توضیح حساسیت منابع تأمین مالی برون سازمانی نسبت به جریان نقد پرداختهاند. بر اساس نظریة سلسله مراتب، شرکتها در انتخاب منبع تأمین مالی برون سازمانی خود از یک الگوی سلسله مراتبی پیروی میکنند. آنها غالباً جریان نقد ایجاد شده در داخل شرکت را به عنوان راهکار اول تأمین مالی برگزیده و بدهی و انتشار سهام را به ترتیب در اولویتهای بعدی تأمین مالی انتخاب کرده است. بر اساس این نظریه، شرکتهای سودآور که غالباً از جریان نقد خوبی برخوردار هستند، کمتر به استقراض روی میآورند. این در حالی است که بر اساس نظریة توازن، شرکتها برای منابع تأمین مالی خود اولویتی قائل نیستند، بلکه بین همه منابع تأمین مالی خود نظیر جریان نقد ایجاد شده در داخل و بدهی و سهام، نوعی توازن برقرار میکنند. بر اساس این نظریه، بین جریان نقد و استقراض شرکت، رابطهای مثبت وجود دارد و شرکتها از استقراض پرهیز نمیکنند، زیرا هزینة بهره استقراض برای آنها منفعت مالیاتی دارد و آنها بین منفعت مالیاتی و مخارج بهرة استقراض توازن برقرار میکنند[18].
در دهة اخیر، محدودیت مالی شرکتها به هنگام تأمین مالی، به نحو چشمگیری مورد پژوهش قرار گرفته است[7و 9و 11]. بر اساس نتایج برخی پژوهشها، شرکتهایی که محدودیت مالی دارند، وجوه نقد کمتری را با هزینة بیشتری تأمین میکنند. به عبارتی هزینة تأمین مالی برای شرکتهایی که محدودیت مالی دارند، بیشتر است. اسمیت[21] معتقد است که شرکتهایی که با محدودیت مالی روبه رو هستند، هزینههای انتشار و گزینش نامناسب بیشتری را متحمل میشوند، این در حالی است که شرکتهای بدون محدودیت مالی، اغلب تنها با هزینههای انتشار مواجهند. در نتیجه، انتظار میرود که حساسیت منابع تأمین مالی برون سازمانی به جریان نقد در شرکتهای بدون محدودیت مالی از شرکتهای با محدودیت مالی، متفاوت باشد.
هدف اصلی این پژوهش، بررسی حساسیت تأمین مالی برون سازمانی نسبت به جریانهای نقد برای شرکتهای با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی، در بازة زمانی 1386 تا 1391 است که برای شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، ارایه شده است. بنابراین، پژوهش فعلی، برای تجزیه و تحلیل رابطة فوق از طریق رویکردهای مختلف تأمین مالی(نظریة سلسله مراتب و نظریة توازن)، رویکردهای نوینی ارایه میدهد. علاوه بر این، پژوهشهای نسبتاً کمی در حوزة حساسیت منابع تأمین مالی به جریان نقد، با در نظرگیری عامل محدودیت مالی، صورت گرفته است که این پژوهشها نیز غالباً تنها با یک معیار به تفکیک شرکتهای با محدودیت مالی از شرکتهای بدون محدودیت مالی پرداختهاند. این پژوهش با بهکارگیری یک معیار ترکیبی برای این تفکیک، از قدرت شناسایی بالاتری برخوردار است. هدف دیگر این پژوهش، بررسی نقش داراییهای مشهود در تأمین مالی است. شرکتهای با محدودیت مالی، هزینههای گزینش نامناسب زیادی را متحمل میشوند. برای نمونه میتوان به تحصیل غیر ضروری داراییهای ثابت مشهود اشاره کرد که با این انگیزه انجام میشود که از داراییهای ثابت مشهود، به عنوان وثیقة وام خود استفاده کنند. بنابراین، انتظار میرود که شرکتهایی که با محدودیت مالی روبه رو هستند، جریان نقد خود را در داراییهای ثابت مشهود سرمایهگذاری کنند؛ زیرا داراییهای ثابت مشهود ورود جریان نقدی خارجی را برای این شرکتها تسهیل میکند. این در حالی است که ممکن است الگوی شرکتهای بدون محدودیت مالی متفاوت باشد[18].
در این مقاله ابتدا پیشینة پژوهش مرور خواهد شد. سپس روششناسی پژوهش ارایه و در ادامه یافتهها، نتایج و پیشنهادهای پژوهش بیان میشود.
پیشینۀ پژوهش
مبانی نظری
در دهة اخیر نظریههایی که ارتباط منابع تأمین مالی و جریان نقد را توضیح میدهند، به طور چشمگیری مورد توجه قرار گرفتهاند. نظریة توازن بیان میکند که شرکتهای سودآور، همزمان با افزایش نقدینگی، اهرم خود را نیز به منظور دستیابی به برخی مزایای ناشی از صرفهجویی مالیاتی، افزایش میدهند. کراوس و لیتزِن بِرگِر[12] با دادن تعریفی از نظریة توازن، میگویند که وجود ساختار سرمایۀ بهینه، بیانگر وجود نوعی توازن میان مزایای مالیاتی حاصل از بدهیها و هزینههای ورشکستگی است. به اعتقاد مایرز[14] در شرکتهایی که از الگوی نظریۀ توازن استفاده میکنند، نسبتی برای بدهی هدف تعیین و برنامهای برای حرکت شرکت به سوی آن تنظیم میشود. وی بر این باور است که این نسبت از طریق ایجاد نوعی تعادل بین منافع حاصل از سپر مالیاتی بدهیها و هزینههای ورشکستگی تعیین میشود. هنگامی که ساختار سرمایۀ شرکت، ازطریق موازنۀ مزایای مالیاتی بدهی وهزینههای ورشکستگی تعیین شود، میگوییم ساختار سرمایة شرکت مطابق با الگوی نظریة توازن شکل گرفته است. نظریة توازن بیان میکند که مزیت مالیاتی بدهی، ارزش شرکت را افزایش میدهد. از سوی دیگر، هزینههای بحران مالی و ورشکستگی احتمالی ناشی از عدم ایفای به موقع تعهدات بدهی، ارزش شرکت را کاهش میدهد. در نتیجه، ساختار سرمایة شرکت را میتوان به منزلة توازن بین مزیتهای مالیاتی بدهی و هزینههای بحران مالی و ورشکستگی ناشی از بدهی تلقی نمود. از این رو، تقابل این دو عامل خنثی کننده (توازن مزایا و مخارج ناشی از بدهی) به استفادة بهینه از بدهی در ساختار سرمایه، منجر میشود[14].
به اعتقاد مایرز[14] هنگامی که شرکت، تأمین مالی درون سازمانی را به تأمین مالی برون سازمانی، و تأمین مالی از محل استقراض را به تأمین مالی از طریق انتشار سهام ترجیح میدهد، ساختار سرمایۀ شرکت براساس الگوی نظریة سلسله مراتب شکل گرفته است. در نظریۀ سلسله مراتب، فرض بر آن است که تا زمانی که تأمین مالی از طریق استقراض به صَرف شرکت است، شرکت هیچگاه سهام جدیدی را منتشر نخواهد کرد. بر اساس نظریة سلسله مراتب، میان اهرم و جریان نقد رابطة منفی وجود دارد[20 و 10]. این نظریه بر اولویتبندی در انتخاب منابع ساختار سرمایه مبتنی است و جریان نقد ایجاد شده در داخل[2] سازمان، انتخاب نخست برای تأمین مالی به حساب میآید[14 و 15]. در این راستا، انتخاب بعدی شرکتها ترجیح بدهی به انتشار سهام در تأمین مالی است. به عبارتی، نظریة سلسله مراتب بیان میکند که شرکتها در تأمین منابع مالی مورد نیازشان سلسله مراتب معینی را طی میکنند. شکلگیری این سلسله مراتب، نتیجة عدم تقارن اطلاعاتی است. در مواردی که بین مدیران و سرمایهگذاران برون سازمانی، عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد، مدیران، تأمین مالی از محل منابع داخل شرکت را به تأمین مالی از منابع خارج شرکت، ترجیح میدهند. به عبارت دیگر ابتدا از محل سود انباشته یا اندوختهها به تأمین مالی میپردازند، سپس اگر منابع داخلی کفایت نکرد، از بین منابع خارج از شرکت، ابتدا به انتشار کمریسکترین اوراق بهادار یعنی اوراق بدهی متوسل میشوند و در صورت عدم تکافوی استقراض، به انتشار سهام میپردازند. در این نظریه، برخلاف نظریة توازن، هیچ ترکیب بدهی به حقوق صاحبان سهام هدف که از قبل تعریف شده باشد، وجود ندارد؛ زیرا دو نوع حقوق مالکانه وجود دارد: داخلی و خارجی، یکی در اولویت اول و دیگری در اولویت آخر. از این رو نسبت بدهی هر شرکت، نیازهای انباشتة آن شرکت برای تأمین مالی خارجی را منعکس میکند[14].
اخیراً، برای توضیح رابطة بین تأمین مالی برون سازمانی و جریان نقد، رویکرد تازهای شکل گرفته است؛ این رویکرد تازه که آلمیدا و کامپیلو[5] آن را ارایه کردهاند، شرکتهای با محدودیت و بدون محدودیت مالی را از هم متمایز میکند. آنها معتقدند که شرکتهای با محدودیت مالی، به شدت تحت تأثیر هزینههای عدم تقارن اطلاعات و انتخاب مغایر قرار میگیرند، در صورتی که شرکتهای بدون محدودیت مالی اینگونه نیستند. بنا بر اعتقاد آلمیدا و کامپیلو[5]، شرکتهای با محدودیت مالی، وابستگی قابل ملاحظهای نسبت به جریان نقد ایجاد شده در داخل دارند و فرصت تصمیمگیری در رابطه با انجام سرمایهگذاری را ندارند. در مقابل، شرکتهای بدون محدودیت مالی، برای انتخاب سرمایهگذاریهای خود مستقل بوده و با مسألة گزینش نامناسب یا هزینههای نمایندگی مواجه نیستند. بنابراین، سرمایهگذاری برای شرکتهای بدون محدودیت مالی، رویداد برونی[3] به حساب میآید. اما، شرکتهای با محدودیت مالی، باید بحران جریان نقد را تحمل کنند و سپس مقدار سرمایهگذاری را که میخواهند تأمین کنند، مشخص نمایند. آنها ممکن است در آینده توانایی افزایش جریان نقد را نداشته باشند و ذخیره نمودن موجودی نقد را به جای پرداخت بدهی ترجیح دهند. در مقابل، شرکتهای بدون محدودیت مالی، اگر بیش از حد نیازشان، وجوه نقد بهدست آورند، با این وجوه، بدهیها را پرداخت خواهند کرد.
تعاریف متعددی از شرکتهای با محدودیت مالی وجود دارد که عبارتند از: شرکتهای با نقد بیشتر، شرکتهایی با محدودیت در توزیع سود سهام، شرکتهایی با دسترسی کمتر به بازار سرمایه و هزینة تأمین مالی بیشتر و... در پژوهشهای قبلی، معیارهای زیادی برای تفکیک شرکتها بر اساس دو دستة با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی، وجود دارد. برای نمونه در پژوهش فازاری، هوبارد و پترسون[9]، برای تعیین درجة محدودیت مالی شرکت، از سود سهام استفاده شده است. بدین معنا که شرکتهای با محدودیت مالی، برای اینکه احتمال افزایش جریان نقد خارجی در آینده را کاهش دهند، تمایلی به پرداخت سود سهام ندارند (یا سود سهام کمتری توزیع میکنند). در پژوهش آلمیدا، کامپیلو و ویسباچ[6] و فالکندر و وانگ[8]، شرکتها مطابق با نسبت پرداخت سود سهام (سود سهام تقسیم بر سود خالص) طبقه بندی شدهاند؛ بنابراین، شرکتهای با نسبت بیشتر از میانة نمونه، محدودیت مالی کمتری نسبت به شرکتهایی دارند که نسبت آنها کمتر از میانة نمونه است. در پژوهش موین[13] شرکتها بر اساس جریان نقد طبقهبندی شدهاند. این متغیر بر اساس نسبت سود قبل از بهره و مالیات، به اضافة استهلاک، تقسیم بر جمع داراییها، تعریف میشود. بنابراین، شرکتهایی که نسبت آنها بیشتر از میانة نمونه باشد، شرکتهای بدون محدودیت مالی و در غیر این صورت با محدودیت مالی به شمار میروند. در بسیاری از پژوهشها متغیر اندازة شرکت، جانشینی برای محدودیت مالی در نظر گرفته شده است. آلمیدا، کامپلو و ویسبچ؛ کارپنتر، فازاری و پیترسون؛ فالکندر و وانگ [6 و 9 و 8] معتقدند که شرکتهای کوچک، با عدم تقارن اطلاعات و هزینة نمایندگی بیشتری مواجه میشوند، بنابراین محدودیت مالی بیشتری خواهند داشت. در این راستا، وایتد[23] نشان داد که شرکتهای بزرگتر دسترسی بهتری به بازارهای سرمایه دارند؛ بنابراین، آنها محدودیت و هزینة تأمین مالی کمتری دارند. برای سنجش این متغیر، از لگاریتم طبیعی فروش استفاده میشود و شرکتهایی که رقمی بیشتر/کمتر از میانة نمونه داشته باشند، محدودیت مالی کمتر/ بیشتری دارند.
فازاری، هوبارد و پترسون[9] معتقدند زمانی که تأمین مالی برون سازمانی گران است، شرکتها با محدودیت مالی در نظر گرفته میشوند. بنابراین، زمانی که هزینة تأمین مالی برون سازمانی شرکتها مد نظر است، به شرکتهای با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی تقسیم میشوند، که از طریق نسبت هزینة مالی بر جمع بدهیها بهدست میآید. شرکتهایی با هزینة بدهی بیشتر/کمتر از نمونة میانه، احتمالاً محدودیت مالی بیشتر/کمتری دارند.
در این پژوهش، مطابق با شاخص وایت و وی (WW)[23]، محدودیت مالی، ترکیب خطی از 5 عامل فوق است که عبارتند از: جریان نقد، متغیر مصنوعی سود سهام، اهرم، اندازة شرکت، و رشد فروش شرکت. بدین ترتیب در تفکیک شرکتها از نظر محدودیت مالی، رویکردی یکپارچه خواهیم داشت که اغلب جوانب و فاکتورهای محدودیت مالی را مدنظر قرار میدهد. یک شاخص قوی بدین معنی است که شرکت دسترسی کمتری به بازار سرمایة برون سازمانی دارد. بنابراین، شرکتی دارای محدودیت مالی بیشتر/کمتری است که شاخص وایت و وی بیشتر/کمتر از ارزش میانة این شاخص در نمونه باشد.
پیشینة تجربی
گرسیا و مارا[18] بیان میکنند که شرکتهای با محدودیت مالی، نسبت به شرکتهای بدون محدودیت مالی، بیشتر در انتخاب منابع تأمین مالی، به نظریة سلسله مراتب تکیه دارند. آنها معتقدند که شرکتهای با محدودیت مالی، به وجوه نقد ایجاد شده در داخل وابستهاند و سرمایهگذاریهای آنها یک رویداد درونی[4] به حساب میآید. آنها تمایل دارند که وجوه نقد خود را نخست برای تأمین مالی طرحهای سودآور و سپس در داراییهای ثابت یا سرمایة در گردش، سرمایهگذاری کنند. آنها وجوه نقد خود را طوری سرمایهگذاری میکنند که بتواند تضمینی برای دریافت وام جدید به حساب آید. در نهایت، انتظار میرود یک رابطة منفی بین تأمین مالی برونی و جریان نقد برای این شرکتها وجود داشته باشد. در مقابل، شرکتهای بدون محدودیت مالی، اتکای چندانی بر وجوه نقدی که خود بهدست آوردهاند، ندارند. این شرکتها زمانی که به وجه نقد احتیاج دارند، به راحتی میتوانند آن را تأمین کنند.
ستیگلیتز و ویز[22] و فازاری، هوبارد و پترسون[9]، معتقدند که سرمایهگذاری شرکت ممکن است به عوامل مالی از قبیل دسترسی به منابع مالی داخلی، دسترسی به بازار سرمایه و یا هزینة تأمین مالی بستگی داشته باشد. گیورگ و همکارانش[17] در مطالعهای که در کشور هند انجام شد، نشان دادند که حساسیت سرمایهگذاری به جریان نقد، برای هر دو شرکت با محدودیت و بدون محدودیت مالی، قوی است. همچنین اختلاف قابل ملاحظهای بین حساسیت آنها مشاهده نشد.
مودیلیانی و میلر[15]، استدلال میکنند که شرکتها همیشه میتوانند منابع برون سازمانی را بدون مشکل بهدست آورند و بنابراین سرمایهگذاریهایشان به دسترسی به سرمایة درون سازمانی بستگی ندارد. با وجود کاستی بازارهای سرمایه (برای مثال، عدم تقارن اطلاعات و هزینههای نمایندگی) هزینة سرمایة مربوط به وجوه داخلی تحصیل شده، افزایش مییابد[15 و 7]. در نتیجه، سرمایة خارجی، جانشین کاملی برای وجوه نقد داخلی فراهم نمیکند.
ستیگلیز و ویز[22] نقش اطلاعات نامتقارن در ایجاد سهمیهبندی بدهی را توصیف میکنند. فازاری، هوبارد و پترسون[9] معتقدند که سرمایهگذاری شرکت، ممکن است به عوامل مالی از قبیل دسترسی به وجه نقد داخلی و بازار سرمایه، و یا هزینههای تأمین مالی بستگی داشته باشد. آنها نشان دادند که شرکتهای با محدودیت مالی، دارای حساسیت مثبت انتشار سهام به جریان نقد هستند، ولی ارتباط مشابهی در شرکتهای بدون محدودیت مالی، پیدا نکردند.
نتایج پژوهش نهندی و درخور[4] نشان داد که وجه نقد در شرکتهای با محدودیت مالی، نسبت به شرکتهای بدون محدودیت مالی، باعث افزایش ارزش شرکت میشود، همچنین بین وجه نقد و میزان سرمایهگذاری، رابطة مثبت وجود دارد. همچنین بررسی نتایج نشان میدهد که تغییرات وجه نقد تنها در شرکتهای بدون محدودیت مالی باعث افزایش بازده اضافی میشود. پژوهش کاشانی پور، نقی نژاد، رسایی و امیری[2] نشان داد که شرکتهای با محدودیت مالی، نسبت به شرکتهای بدون محدودیت مالی، از حساسیت سرمایهگذاری به جریان نقد بالاتری برخوردارند و در هنگام تصمیمگیریهای سرمایهگذاری، بر جریان نقد داخلی، تأکید بالایی میکنند.
کاشانی پور و نقی نژاد[3] معتقدند تأثیر جریان نقد بر سطوح نگهداری وجه نقد و همچنین رابطة بین حساسیت جریان وجه نقد در شرکتهای با محدودیت و بدون محدودیت مالی معنادار نیست. سایر نتایج پژوهش نشان داد که حساسیت جریانهای نقد سرمایهگذاری نسبت به حساسیت جریان نقد، وجه نقد معیار مناسبتری برای تعیین وجود محدودیت مالی است. تهرانی و حصار زاده[1] نشان دادند که بین جریان وجه نقد آزاد و بیش سرمایهگذاری، رابطة مثبت و معنادار وجود دارد، در حالی که بین محدودیت مالی و کم سرمایهگذاری، رابطة معناداری مشاهده نشده است.
با توجه به مطالب فوق، فرضیة اول پژوهش بیان میکند که:
فرضیة 1: حساسیت تأمین مالی برون سازمانی به جریان نقد برای شرکتهای با محدودیت مالی بیشتر از شرکتهای بدون محدودیت مالی است.
داراییهای ثابت مشهود، این قابلیت را دارند که تأمین مالی جدید شرکتها را بهبود بخشند و به عنوان روشی ایمن برای فراهم کردن وثیقه برای سرمایهگذار، به حساب آیند[10 و 19]. تغییرات مثبت ناگهانی سود، سبب افزایش داراییهای ثابت شده که این امر خود افزایش اثر جانشینی(یعنی اثر منفی بیشتر) را به دنبال خواهد داشت. به عبارت دیگر وجوه نقد، جای خود را به دارایی ثابت میدهد تا تضمینی برای استقراض به دست آید [18]. همچنین گرسیا و مارا[18]معتقدند که شرکتهای با محدودیت مالی به دلیل مشکلات تأمین مالی که در آینده با آنها مواجه خواهند شد، نسبت به افزایش داراییهای ثابت مشهود تمایل بیشتری دارند. بنابراین، این تأثیر در شرکتهایی با محدودیت مالی که قبلاً در افزایش وجوه نقد با مشکل برخورد کردهاند، بیشتر قابل مشاهده است. به این ترتیب، فرضیة دوم پژوهش به شرح زیر است:
فرضیة 2: اثرات جانشینی داراییهای ثابت مشهود با جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی، بیشتر از شرکتهای بدون محدودیت مالی است.
روش پژوهش
همانطور که در پیشینة پژوهش اشاره شد، معیارهای زیادی در پژوهشهای قبلی برای تفکیک شرکتها به دو دستة با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی، وجود دارد. در این پژوهش، مطابق با شاخص وایت و وی (WW)[23] که توسط گرسیا و مارا[18] به کار رفته، این تقسیم بندی صورت گرفته است. محدودیت مالی ترکیب خطی از 5 عامل تشکیل شده است، شامل: جریان نقد، متغیر مصنوعی سود سهام، اهرم، اندازة شرکت، و رشد فروش شرکت. یک شاخص قوی بدین معنی است که شرکت دارای دسترسی کمتری به بازار سرمایة برون سازمانی است. بنابراین، شرکتی دارای محدودیت مالی بیشتر/ کمتری است که شاخص وایت و وی بیشتر/ کمتر از ارزش میانة این شاخص در نمونه باشد:
= شاخص محدودیت مالی؛ شرکتی دارای محدودیت مالی بیشتر/کمتری است که شاخص وایت و وی بیشتر/ کمتر از ارزش میانة این شاخص در نمونه باشد.
= از تقسیم جریان نقد عملیاتی بر کل داراییهای پایان دوره بهدست میآید.
= متغیر مصنوعی؛ به شرکتهای که در یک دورة مالی، سود سهام پرداخت کردهاند، نمرة 1 و در غیر این صورت نمرة صفر داده میشود.
= از تقسیم بدهی بلندمدت به کل داراییهای پایان دوره بهدست میآید.
= از لگاریتم طبیعی داراییهای پایان دوره بهدست میآید.
= رشد فروش شرکت؛ که از طریق فروش سال جاری منهای فروش سال قبل، تقسیم بر فروش سال قبل بهدست میآید.
به منظور آزمون فرضیههای پژوهش، مطابق با گرسیا و مارا[18] دو مدل رگرسیونی اصلی برآورد شده است. در مدل اول پژوهش، فرضیة اول(تأثیر جریان نقد بر تأمین مالی برون سازمانی برای شرکتهای با محدودیت و بدون محدودیت مالی) مورد بررسی قرار میگیرد.
مدل اول:
= جریان نقد؛ سود عملیاتی به اضافة هزینة استهلاک، تقسیم بر کل دارایی .
= به تغییر در تأمین مالی برون سازمانی(وام، اوراق یا سهام) اشاره دارد.
در این پژوهش شاخص تأمین مالی برون سازمانی، با توجه به سکلبین و وان هیل[20]، از سه طریق اندازهگیری میشود:
E1 = درصد تغییر در کل بدهیها؛
E2= مجموع درصد تغییر در کل بدهی و درصد تغییر در سهام عادی؛
E3= درصد تغییر در سهام عادی.
مدلی که در آن اثر متغیرهای توضیحی از قبیل وجوه نقد، کنترل شده است به شرح زیر مطابق با راجان و زینگالس[19]، المیدا وکامپیلو[5] و گارسیا و مارا[18]، ارایه شده است.
مدل دوم:
= نسبت وجه نقد و اوراق سریع المعامله تقسیم بر جمع داراییها.
تعریف سایر متغیرها مشابه قبل است.
ارایه تأثیر متفاوت جریان نقد بر تأمین مالی با بکارگیری تاثیر منحصر به فرد دارایی های ثابت مشهود، مدل جدیدی ارایه میدهد که در آن داراییهای ثابت مشهود و اثر متقابل آن بر جریان نقد مورد سنجش قرار میگیرد ([18]). در نتیجه فرضیة دوم پژوهش با استفاده از مدل زیر مورد آزمون قرار می گیرد.
مدل سوم:
= داراییهای ثابت مشهود؛ اشاره به متغیر مصنوعی(دامی) دارد، اگر نسبت داراییهای ثابت مشهود استهلاک پذیر به دارایی کل، بیشتر از میانگین نمونه باشد، نمرة 1 و در غیر این صورت، نمرة صفر میگیرد.
تعریف سایر متغیرها مشابه قبل است.
دورة مورد مطالعه، یک دورة زمانی شش ساله بر اساس صورتهای مالی سالهای 1386 تا 1391 است. البته با توجه به این موضوع که برای آزمون برخی مدلهای پژوهش، نیاز به محاسبة تغییرات سال «t» نسبت به سال «1-t» است، عملاً دورة پژوهش محدود به پنج سال است. شرکتهای پذیرفتهشده در بورس تهران، جامعة آماری این پژوهش را تشکیل میدهند. از بین این شرکتها، شرکتهای سرمایهگذاری و بانکها، به سبب ماهیت خاص فعالیت حذف شدهاند. در این پژوهش شرکتهایی مدنظر قرار خواهند گرفت که:
1. از سال 1386 تا 1391 در بورس حضور داشته باشند؛
2. سال مالی آنها به پایان اسفند ختم شود؛
3. بین سالهای 1386 تا 1391، تغییر سال مالی نداده باشند.
با توجه به معیارهای فوق، نمونة آماری شامل 414 سال-شرکت است. لازم به ذکر است که در این پژوهش برای هر یک از ضرایب جزئی رگرسیون، از آزمون t استیودنت و برای معناداری مدل رگرسیونی از آمارة فیشر(F) در سطح 95 درصد اطمینان استفاده شده است.
برای مقایسة معنادار بودن تفاوت ضرایب دو معادلة رگرسیون حاصل از دو نمونة آماری، از آمارة والد استفاده میشود[16].
یافتههای پژوهش
جدول 1 آمار توصیفی متغیرهای پژوهش را برای شرکتهای با محدودیت مالی(207 سال-شرکت) و بدون محدودیت مالی (207 سال-شرکت) نشان میدهد.
جدول (1) آمار توصیفی دادههای پژوهش
نوع شرکت |
شاخص متغیر |
حداقل |
حداکثر |
میانگین |
انحراف معیار |
بدون محدودیت مالی (207 سال-شرکت) |
E1 |
1- |
36/3 |
18/0 |
47/0 |
E2 |
78/1- |
71/22 |
46/0 |
76/1 |
|
E3 |
1- |
6/22 |
28/0 |
71/1 |
|
Cash-Flow |
0 |
75/1 |
89/0 |
18/0 |
|
Cash |
0 |
32/0 |
41/0 |
04/0 |
|
با محدودیت مالی (207) |
E1 |
1- |
9/10 |
17/0 |
82/0 |
E2 |
1- |
9/10 |
34/0 |
99/0 |
|
E3 |
0 |
44/5 |
16/0 |
57/0 |
|
Cash-Flow |
25/0- |
56/0 |
14/0 |
12/0 |
|
Cash |
0 |
52/0 |
04/0 |
06/0 |
جدول 1 نشان می دهد که میانگین درصد تغییر در کل بدهی، برای شرکتهای بدون محدودیت مالی(17/0) بیشتر است. همچنین میانگین مجموع درصد تغییر کل بدهی و سرمایه برای شرکتهای بدون محدودیت مالی(46/0) بیشتر است. میانگین سنجة سوم، یعنی درصد تغییر در سرمایه نیز برای شرکتهای بدون محدودیت مالی(28/0) بیشتر است. این بدان معناست که تغییرات در منابع تأمین مالی برون سازمانی به طور متوسط، در شرکتهای ایرانی بدون محدودیت مالی بیش از شرکتهای با محدودیت مالی است. به عبارت دیگر، تغییر در منبع تأمین مالی، برای شرکتهای بدون محدودیت مالی راحتتر ممکن است تا شرکتهای با محدودیت مالی. همچنین جریان نقد و وجوه نقد شرکتهای بدون محدودیت مالی(89/0 و 41/0) بیش از شرکتهای با محدودیت مالی(14/0 و 04/0 ) است.
جدول 2، نتایج حاصل از مدل اول پژوهش را برای نمونه شرکتهای بدون محدودیت مالی نشان میدهد. همچنین جدول 3، نتایج مدل اول را برای نمونه شرکتهای با محدودیت مالی نشان میدهد.
جدول (2) مدل 1 در شرکتهای بدون محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
21/0 |
45/4 |
000/0 |
Cash-Flow |
06/0- |
81/0- |
419/0 |
متغیر وابسته: E1 |
66/0F= |
01/0 R2= |
89/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
05/0 |
82/2 |
005/0 |
Cash-Flow |
02/0- |
27/0- |
775/0 |
متغیر وابسته: E2 |
09/0F= |
00/0 R2= |
03/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
29/0 |
67/1 |
097/0 |
Cash-Flow |
01/0- |
05/0- |
957/0 |
متغیر وابسته: E3 |
01/0F= |
00/0 R2= |
00/2 D.W= |
جدول (3) مدل 1 در شرکتهای با محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
12/0 |
39/1 |
173/0 |
Cash-Flow |
06/0 |
55/2 |
423/0 |
متغیر وابسته: E1 |
65/0F= |
01/0 R2= |
99/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
31/0 |
90/2 |
004/0 |
Cash-Flow |
02/0 |
34/0 |
733/0 |
متغیر وابسته: E2 |
12/0F= |
01/0 R2= |
10/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
18/0 |
94/2 |
004/0 |
Cash-Flow |
17/0- |
48/0- |
630/0 |
متغیر وابسته: E3 |
24/0F= |
01/0 R2= |
05/2 D.W= |
دول 2 نشان میدهد که برای شرکتهای بدون محدودیت مالی، ارتباط معناداری بین حساسیت منبع تأمین مالی و جریان نقد وجود ندارد. جدول 3 نیز نشان میدهد که متغیر وابسته ارتباط معناداری با جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی ندارد. به عبارتی، بر اساس مدل اول، منبع تأمین مالی نسبت به جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی و شرکتهای بدون محدودیت مالی حساس نیست. در نتیجه فرضیة اول پژوهش تأیید نمیشود.
جدول 4، نتایج حاصل از مدل دوم پژوهش را برای نمونه شرکتهای بدون محدودیت مالی نشان میدهد. همچنین جدول 5 نتایج مدل دوم را برای نمونه شرکتهای با محدودیت مالی تبیین میکند.
جدول (4) مدل 2 در شرکتهای بدون محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
19/0 |
62/3 |
000/0 |
Cash-Flow |
07/0- |
01/1- |
316/0 |
Cash |
07/0 |
90/0 |
372/0 |
متغیر وابسته: E1 |
73/0F= |
01/0 R2= |
91/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
55/0 |
80/2 |
006/0 |
Cash-Flow |
01/0- |
13/0- |
901/0 |
Cash |
05/0- |
63/0- |
529/0 |
متغیر وابسته: E2 |
24/0F= |
01/0 R2= |
01/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آماره t |
معناداری |
مقدار ثابت |
36/0 |
88/1 |
062/0 |
Cash-Flow |
01/0 |
16/0 |
875/0 |
Cash |
06/0- |
086/0- |
391/0 |
متغیر وابسته: E3 |
38/0F= |
01/0 R2= |
98/1 D.W= |
جدول (5) مدل 2 در شرکتهای با محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
12/0 |
29/1 |
199/0 |
Cash-Flow |
06/0 |
81/0 |
421/0 |
Cash |
01/0- |
10/0- |
921/0 |
متغیر وابسته: E1 |
33/0F= |
01/0 R2= |
99/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
34/0 |
088/2 |
004/0 |
Cash-Flow |
03/0 |
38/0 |
707/0 |
Cash |
04/0- |
56/0- |
574/0 |
متغیر وابسته: E2 |
22/0F= |
01/0 R2= |
10/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
20/0 |
01/3 |
003/0 |
Cash-Flow |
03/0- |
43/0- |
668/0 |
Cash |
06/0- |
80/0- |
427/0 |
متغیر وابسته: E3 |
44/0F= |
01/0 R2= |
04/2 D.W= |
جدول 4 نشان میدهد که بر اساس مدل دوم، برای شرکتهای بدون محدودیت مالی، ارتباط معناداری بین حساسیت منبع تأمین مالی و جریان نقد وجود ندارد. جدول 5 نیز نشان میدهد که ارتباط معناداری بین منابع تأمین مالی برون سازمانی با جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی وجود ندارد. درنتیجه، بر اساس این مدل نیز فرضیة اول پژوهش تأیید نمیشود.
جدول 6، نتایج حاصل از مدل سوم پژوهش را برای نمونه شرکتهای بدون محدودیت مالی نشان میدهد. همچنین جدولهای 7 نتایج مدل سوم را برای نمونه شرکتهای با محدودیت مالی نشان میدهد.
جدول (6) مدل 3 در شرکتهای بدون محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
20/0 |
03/3 |
003/0 |
Cash-Flow |
03/0- |
41/0- |
680/0 |
TANG |
03/0 |
29/0 |
610/0 |
TANG*Cash-Flow |
06/0- |
51/0- |
775/0 |
متغیر وابسته: E1 |
31/0F= |
01/0 R2= |
89/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
46/0 |
81/1 |
072/0 |
Cash-Flow |
01/0- |
11/0- |
910/0 |
TANG |
03/0 |
24/0 |
808/0 |
TANG*Cash-Flow |
03/0- |
22/0- |
824/0 |
متغیر وابسته: E2 |
05/0F= |
01/0 R2= |
03/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
24/0 |
96/0 |
337/0 |
Cash-Flow |
01/0 |
04/0 |
970/0 |
TANG |
03/0 |
26/0 |
900/0 |
TANG*Cash-Flow |
01/0- |
13/0 |
798/0 |
متغیر وابسته: E3 |
03/0F= |
00/0 R2= |
99/0 D.W= |
جدول (7) مدل 3 در شرکتهای با محدودیت مالی
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
12/0 |
05/1 |
294/0 |
Cash-Flow |
01/0 |
01/1 |
928/0 |
TANG |
01/0- |
09/0- |
311/0 |
TANG*Cash-Flow |
07/0 |
57/0 |
*072/0 |
متغیر وابسته: E1 |
54/0F= |
01/0 R2= |
98/1 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
22/0 |
62/1 |
107/0 |
Cash-Flow |
13/0 |
40/1 |
165/0 |
TANG |
11/0 |
97/0 |
332/0 |
TANG*Cash-Flow |
22/0- |
69/1- |
*093/0 |
متغیر وابسته: E2 |
07/1F= |
02/0 R2= |
09/2 D.W= |
متغیر |
ضریب |
آمارة t |
معناداری |
مقدار ثابت |
1/0 |
29/1 |
198/0 |
Cash-Flow |
09/0 |
95/0 |
341/0 |
TANG |
17/0 |
59/1 |
114/0 |
TANG*Cash-Flow |
26/0- |
01/2- |
*046/0 |
متغیر وابسته: E3 |
43/1F= |
03/0 R2= |
08/2 D.W= |
جدول 6 نشان میدهد که بر اساس مدل سوم، برای شرکتهای بدون محدودیت مالی، ارتباط معناداری بین حساسیت منابع تأمین مالی، جریان نقد و اثرات جانشینی داراییهای ثابت مشهود وجود ندارد. جدول 7 نشان میدهد که سنجههای متغیر وابسته، ارتباط معناداری با اثرات جانشینی جریان نقد- دارایی ثابت مشهود در شرکتهای با محدودیت مالی دارند. به عبارتی، در حالیکه بر اساس مدل سوم، منابع تأمین مالی نسبت به اثرات جانشینی دارایی ثابت مشهود شرکتهای بدون محدودیت مالی حساس نیست، ولی در شرکتهای با محدودیت مالی، حساسیت معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر در شرکتهای با محدودیت مالی، تأمین مالی خارجی ارتباط معناداری با اثرات جانشینی داراییهای ثابت مشهود دارند. بر اساس یافتهها، با افزایش جانشینی دارایی ثابت مشهود به جای جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی، تأمین مالی از طریق بدهی افزایش مییابد، زیرا دارایی ثابت مشهود کافی برای تضمین وام وجود دارد(ارتباط مثبت معنادار)، ولی تأمین مالی از طریق انتشار سهام کم میشود. بر این اساس با افزایش اثرات جانشینی شرکتهای با محدودیت مالی، تأمین مالی از طریق استقراض را به تأمین مالی از طریق انتشار سهام ترجیح میدهند. این در حالی است که تفاوت معناداری در این زمینه در شرکتهای بدون محدودیت مالی دیده نشد.
برای مقایسة معناداری تفاوت یافت شده در شرکتهای با و بدون محدودیت مالی از آمارة والد استفاده میشود. آمارههای والد محاسبه شده نشان میدهد که تفاوت ضرایب بین شرکتهای با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی، از نظر هر سه سنجه معنادار است. در نتیجه بر اساس مدل سوم، فرضیة دوم پژوهش تأیید میشود.
آمارة والد براساس متغیر E1 |
26/2 |
آمارة والد براساس متغیر E2 |
40/2 |
آمارة والد براساس متغیر E3 |
16/2 |
نتیجهگیری و پیشنهادهای پژوهش
این پژوهش، رابطة بین جریان نقد و تأمین مالی برون سازمانی را با تفکیک شرکتهای نمونه به شرکتهای با محدودیت مالی و بدون محدودیت مالی مورد بررسی قرار داده است.
یافته های پژوهش نشان میدهد که منبع تأمین مالی(استقراض و انتشار سهام)، به جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی و شرکتهای بدون محدودیت حساس نیست. این یافتهها با یافتههای گرسیا و مارا[18] مطابق نیست.یافتهها وجود تفاوت معنادار در شرکتهای بدون محدودیت مالی و شرکتهای با محدودیت مالی را از نظر اثرات جانشینی داراییهای ثابت مشهود و جریان نقد تأیید کردند. بر اساس یافتههای بهدست آمده، منابع تأمین مالی به جانشینی دارایی ثابت مشهود با جریان نقد، در شرکتهای بدون محدودیت مالی حساسیتی نداشتند، ولی این منابع در شرکتهای با محدودیت مالی به جانشینی داراییهای ثابت مشهود حساسیت نشان میدهند. به طوری که با افزایش جانشینی داراییهای ثابت مشهود در این شرکتها، تأمین مالی از طریق استقراض به واسطة داشتن داراییهای ثابت مشهود، بیشتر به عنوان تضمین وام افزایش مییابد. این در حالی است که با این افزایش، تأمین مالی از طریق انتشار سهام کاهش مییابد. به عبارت دیگر با افزایش اثرات جانشینی داراییهای ثابت مشهود با جریان نقد در شرکتهای با محدودیت مالی، تأمین مالی از طریق بدهی به تأمین مالی از طریق انتشار سهام افزایش مییابد. این یافتهها با یافتههای گرسیا و مارا[18] مطابق است و نظریة سلسله مراتب را در مورد شرکتهای با محدودیت مالی، تأیید میکند.
با توجه به نتایج پژوهش، ضروری است تا سرمایهگذاران و اعتباردهندگان، در تصمیمگیری، به عامل محدودیت مالی شرکتها توجه کنند، زیرا این عامل بر حساسیت تأمین مالی شرکتها به جایگزین شدن دارایی ثابت به جای نقد در شرکتها اثر گذار است و به این ترتیب بر نوع و هزینه تأمین مالی و ریسک ورشکستگی آنها نیز میتواند مؤثر باشد.
پیشنهاد میشود در پژوهش های آینده، شرکتهای نمونه بر اساس معیارهای دیگری نظیر مرحلة شرکت در چرخة عمر، نوع صنعت و ... تفکیک شوند و اثرات این متغیرها بر حساسیت منابع تأمین مالی به جریان نقد مورد بررسی قرار گیرد.