Authors
alzahra university
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
اخیراً شواهدی نشان داده است که ارزش بازار شرکتهای در معرض ورشکستگی، بهطور قابلتوجهی کاهش مییابد. از این رو علاوه بر مدیریت و کارکنان، تأمینکنندگان سرمایه، سرمایهگذاران و اعتباردهندگان، به شدت تحت تأثیر ورشکستگی هستند. این احتمال وجود دارد که سرمایهگذاران و اعتباردهندگان، سرمایة خود را و مدیریت و کارکنان، شغلشان را از دست بدهند. از این روست که مسأله کاهش چشمگیر ارزش بازار شرکت، به عنوان یک خطر تهدید کننده، میتواند مدیریت را نگران کند.
مطالعات پیشین حاکی از آن است که مدیریت شرکتهای در معرض ورشکستگی ممکن است برای دستکاری اطلاعات مالی، انگیزههای متعددی داشته و یا تحت فشار باشند. این در حالی است که ارتکاب به دستکاری، ممکن است تحت تأثیر عوامل دیگری مثل وجود سازوکارهایهای نظارتی از جمله حسابرس و یا کیفیت حسابرسی نیز اتفاق بیفتد. حسابرس هر شرکت علاوهبر آن که میتواند بر شواهد پشتوانة اطلاعات مالی نظارت داشته باشد، به شدت، انتخابها، قضاوتها و رویههای استفاده شده در اطلاعات مالی را مورد بررسی قرار میدهد[13 و24].
استانداردهای حسابداری در خصوص نحوة گزارشگری درآمدها و هزینهها، به مدیران اختیارات گستردهای میدهد. به عبارت دیگر، به آنها اجازة انجام تعدیلاتی در اقلام تعهدی خرید و فروش اعتباری، برآورد حسابهای دریافتی مشکوک الوصول، برآوردهای کاهش ارزش موجودیها و داراییهای ثابت و رویههای مرتبط با استهلاک را میدهد. این امر سبب میشود فرصت مدیران برای انجام مدیریت سود در گزارشات مالی، افزایش یابد. اسچیلیت[27] ادعا میکند که مدیران عملکرد شرکتهای خود را به این دلیل دستکاری میکنند که این کار برای مدیران منافعی در بر دارد، از این گذشته، انجام این عمل نسبتاً آسان و احتمال برملا شدن آن اندک است.
پژوهشهای گستردهای در دنیا انجام شده است که به کیفیت ارقام حسابداری در شرکتهای درماندة مالی پرداخته است[5 و11 و 24]؛ از طرفی پژوهشهای دیگری نیز انجام شده است که یافتههای آن حاکی از تأثیر ویژگیهای حسابرس و حسابرسی بر میزان مدیریت سود است[3 و 6 و 18]. اما هدف این مطالعه، تحلیل کیفیت سود در شرکتهای ورشکسته و سپس بررسی نقش چرخش حسابرس و اندازة حسابرس بر کیفیت سود در این شرکتها است؛ چراکه پژوهشهای تجربی و نظری نشان دادهاند که اندازة حسابرس[7] و چرخش آن[16] از عواملی است که موجب بهبود کیفیت حسابرسی میشود و کیفیت حسابرسی مؤثرتر میتواند میزان مدیریت سود را در کلیة شرکتها به شدت کاهش دهد[3 و 12].
در این مقاله دو جنبة متفاوت از مدیریت سود مورد تحلیل قرار گرفته است: دستکاری حسابداری و دستکاری عملیات واقعی. چراکه مدیران شرکتها در زمان عملکرد نامناسب شرکت، برای پنهان نمودن عملکرد ضعیف خود، اقلام تعهدی و فعالیتهای واقعی را دستکاری میکنند. به عبارت دیگر مدیران با بهرهگیری از تصمیمات عملیاتی و تصمیمات حسابداری، قادرند بر قابلیت اتکای ارقام حسابداری اثر بگذارند. در پژوهش حاضر، به خاطر وجود دستکاری حسابداری و فعالیتهای واقعی از مدل اقلام تعهدی اختیاری[17] و مدل جریانهای نقدی غیرعادی که توسط دیچاو[9] پیشنهاد و توسط روی چادهاری[25] پیاده شده، استفاده شده است.
پیشینة پژوهش
پژوهشهایی که پیشتر دربارة مدیریت سود در شرکتهای در معرض ورشکستگی، انجام شده است، عموماً بر شرکتهایی تمرکز کرده که دارای علایمی از بحران مالی بودهاند. یک معیار مرسوم برای وجود بحران، نقض مفاد قراردادهای بدهی است. تئوری اثباتی حسابداری، پیشبینی میکند که وقتی شرکتها به نقض مفاد قراردادهای بدهی نزدیک میشوند، مدیران سعی میکنند تا با انتخابهای حسابداری سودافزا، محدودیتهای بدهیشان را کم کنند[31]. سویینی[30] و دیفاند و جیامبالو[10]، شواهدی در تأیید این فرضیه یافتهاند. با این وجود، این نتایج همیشه یکنواخت نیستند. چندین مطالعه به این نتیجه دست یافته است که شرکتهایی که در معرض ورشکستگی هستند، اقلام تعهدی منفی بزرگی را گزارش میکنند[8 و 26]. همچنین برخی استدلال میکنند که مدیران ترجیح میدهند بحرانهای مالی شرکت را منعکس کنند تا بدین وسیله، امتیازاتی از اتحادیههای کارگری و نیز کمکهایی از دولت بگیرند.
معیارهای دیگری که به عنوان نشانههای بحران، در پژوهشها مورد استفاده قرار گرفته، عبارتاند از: کاهش سود تقسیمی، زیانهای مستمر[8] و دریافت اظهارنظر تداوم فعالیت حسابرسی[4]. نتایج این پژوهشها، نشان میدهد که شرکتهای در معرض ورشکستگی، اقلام تعهدی مرتبط با عملکرد منفیتری دارند، اما این یافتهها به رویههای مدیریت سود نسبت داده نمیشوند. آنها میگویند شرکتهایی که دارای ریسک ورشکستگی بالایی هستند، برای طولاتیتر کردن تداوم فعالیت خود، به معاملاتی مشغول میشوند که باعث افزایش نقدینگی آنها شود.
اسمیت و همکاران[29]، رازنر[24] و چاریتو و همکاران[5] مستقیماً ویژگیهای سود را در شرکتهای ورشکسته مورد آزمون قرار دادند. اسمیت با بهرهگیری از یک نمونه شرکتهای استرالیایی دریافت که شرکتهای ورشکسته برای متورم کردن سود، در سال قبل ورشکستگی، رویههای حسابداری را تغییر میدهند. او دریافت که شرکتهایی که به بحران مالی دچارند و در نهایت موفق میشوند خود را از ورشکستگی نجات دهند، رویههای حسابداریشان را برای افزایش دادن سود، تغییر میدهند. رازنر[24] دستکاری واقعی را روی 293 شرکت آمریکایی ورشکسته بررسی کرد و دریافت که شرکتها در سالهای قبل از ورشکستگی، سود را به سمت بالا دستکاری میکنند. به علاوه وی نشان داد که شرکتهایی که در سال قبل از ورشکستگی، در خصوص تداوم فعالیت، اظهار نظر منفی دریافت نکردهاند، رفتاری داشتهاند که به کاهش سود منجر شده است.
تمرکز چاریتو[5] بر تحلیل نقشی است که حسابرسان و سایر هیأتهای نظارتی، در محدود نمودن دستکاری سود، در سال قبل از ورشکستگی دارند. او با بررسی رفتار سود مدیران در بین 455 شرکت بحرانزدة مالی انگلیسی دریافت که شرکتهایی که در چهار یا پنج سال قبل ورشکستگی، مورد قبول حسابرس واقع میشوند، در سالهای بعد سود را به سمت بالا مدیریت میکنند و در صورتیکه در سال قبل از ورشکستگی، اظهارنظر حسابرس دربارة آنها مشروط باشد، در سالهای بعد سود را محافظهکارانهتر مدیریت خواهند کرد. شرکتهایی که در سال ورشکستگی، اقلام تعهدی منفی بلندمدت دارند، بعد از آن برای تدوام فعالیت، شانس بیشتری دارند. نتایج پژوهش وی نیز حاکی از آن بود که تغییر مدیریت سطح ارشد، در میان شرکتهای بحرانی، باعث میشود که مدیران جدید، حداکثر زیانِ دورة بحران را شناسایی کنند و مدیریت شرکتهای بحرانی که مالکیت نهادی کمتری دارند، برای مدیریت سود به سمت پایین، تمایل بیشتری را نشان دهند.
لیچ و نیسام[19] با بررسی رفتار مدیریت سود در شرکتهای ورشکسته، دریافتند که مدیران این شرکتها در سالهای قبل از ورشکستگی، با انگیزة مطلوب نشان دادن صورتهای مالی خود، سود را مدیریت میکنند و با نزدیک شدن زمان ورشکستگی، رفتار مدیریت سود معکوس میشود. جالبتر اینکه آنان مشاهده کردند که رفتارِ مدیریتِ سود در شرکتهای ورشکستهای که مرتکب تقلب شده بودند با رفتار مدیریتی شرکتهای ورشکستهای که تقلب نکرده بودند متفاوت است. به این ترتیب که مدیریت سود شرکتهای ورشکستهای که تقلب نکرده بودند، قبل از زمان ورشکستگی معکوس شده، درحالیکه در شرکتهای ورشکستة متقلب، مدیریت سود، معکوس نبوده است. آنها همچنین دریافتند که نوع صنعت بر رابطة متغیرهای اصلی پژوهش اثری نداشته است.
ژو و هوساین[32]، در بررسی اقلام تعهدی غیرعادی در شرکتهای انگلیسی، در سالهای 1994 تا 2004، بعد از کنترل عواملی نظیر اندازة شرکت، سودآوری، رشد، عدم تقارن اطلاعاتی و بدهی، دریافتند که بحران مالی، تعیینکنندة اقلام تعهدی غیرعادی است. یافتههای گارسیالارا و همکارانش[13] حاکی از این ادعا است که شرکتهای ورشکستة انگلیسی، در چهار سال قبل از ورشکستگی، سود را به سمت بالا مدیریت میکنند و این دستکاری، هم از طریق اقلام تعهدی و هم به شکل دستکاری فعالیتهای واقعی انجام میگیرد. آنها از محافظهکاری مشروط، به عنوان معیاری برای سنجش قابلیت اتکا بهره بردند و نشان دادند که این دو نوع دستکاری، منجر به کاهش قابلیت اتکای سود میشود. در مقابل حبیب و همکارانش[15] مشاهده کردند که شرکتهای ورشکسته، نسبت به شرکتهای غیرورشکسته، بیشتر درگیر رویههای مدیریت کاهندة سود میشوند.
لی و همکارانش[20] با بررسی شرکتهای چینی، در سالهای 2003 تا 2007، دریافتند که شرکتهای ورشکسته، مدیریت سود فرصتطلبانه را ترجیح میدهند، در مقابل شرکتهایی که دچار بحران مالی نیستند، مدیریت سود کارا را انتخاب میکنند.
پلات و پلات[23] در برررسی رابطة ورشکستگی و ویژگیهای هیأت مدیره، دریافتند که اندازة کمیتة حسابرسی، به وضعیت مالی شرکت مرتبط است. یافتههای آنها نشان داد که کمیتة حسابرسیِ شرکتهای ورشکسته، بهطور متوسط، 3.89 عضو و شرکتهای غیرورشکسته تعداد عضو کمتر یعنی 3.45 عضو داشتهاند. آنها علاوه بر این، مشاهده نمودند که بین درصد مدیران مستقل که در کمیتة حسابرسی و شرکتهای ورشکسته و یا غیرورشکسته خدمت میکنند، اختلاف معناداری وجود دارد. کمیتة حسابرسی به همراه حسابرسان شرکت، این اطمینان را ایجاد میکنند که صورتهای مالی حسابرسی شده، وضعیت مالی شرکت را، درست و دقیق، منعکس میکنند.
اعتمادی و همکارانش[11] به بررسی حجم اقلام تعهدی اختیاری در یک دورة پنجسالة قبل ورشکستگی پرداختند. نتایج پژوهش آنان نشان داد که شرکتها در دورة بحران مالی، درگیر مدیریت سود میشوند و رویههای مدیریت سود در سه سال قبل ورشکستگی آشکار است. آنها نیز دریافتند که اقلام تعهدی اختیاری در سال قبل ورشکستگی به بالاترین سطح خود میرسد و بهطورکلی شرکتهای ورشکسته، مدیریت سود کاهشی را در پیش میگیرند.
مبانی نظری و بسط فرضیات پژوهش
دستکاری حسابداری
شرکتها با نزدیک شدن به زمان ورشکستگی، از طریق کاهش مواردی مثل بهای تمام شدة کالای فروخته شده، احتمالاً درگیر رویههای مدیریت سود افزایشی میشوند. احتمال زیادی وجود دارد که خوشبینی مفرط مدیران نسبت به این که عملکرد شرکت در دورههای بعد بهبود خواهد یافت، باعث شود که آنها به دستکاری افزایشی سود اقدام کنند. این امر حتی زمانیکه آنها بر این نکته واقفند که اقداماتشان انباشته و در آینده معکوس خواهد شد، ممکن است رخ دهد[14]. به این ترتیب، فرضیة اول به صورت زیر مطرح میشود:
فرضیة اول: در میزان دستکاری اقلام تعهدی در شرکتهای ورشکسته، در سال قبل ورشکستگی، با شرکتهای غیرورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد.
نتایج پژوهشها نشان میدهد که تغییر حسابرس، میتواند استقلال حسابرسان را افزایش دهد و در نتیجه از طریق کاهش انگیزه برای ارتکاب اعمال متقلبانه و تبانی با شرکتها، کیفیت حسابرسی را بهبود بخشد[21].
کیم و همکارانش[18] تأثیر تغییر حسابرس بر مدیریت سود را، در بازار کرة جنوبی، مورد بررسی قرار دادند. در کرة جنوبی، مقامات قانونی، برای شرکتهایی که انتظار میرود انگیزة بالایی برای مدیریت سود داشته باشند، حسابرسان مشخصی انتخاب میکنند. بدین ترتیب از سال 1991 تا 2000، 15 تا 17% شرکتهای پذیرفته شده در بورس کرة جنوبی، مجبور به تغییر حسابرس خود شدند. پژوهشهای آنها نشان میدهد که میزان تعهدهای اختیاری برای شرکتهایی که ملزم به تغییر حسابرس شدند، نسبت به سایر شرکتها پایینتر است. از طرف دیگر، میزان تعهدهای اختیاری برای شرکتهایی که مجبور به تعویض حسابرس میشدند، نسبت به شرکتهایی که داوطلبانه حسابرس خود را عوض میکردند پایینتر بود. یافتههای آنها مهر تأییدی بر این دیدگاه بود که تغییر حسابرس، کیفیت حسابرسی و در نهایت قابلیت اتکای گزارشگری مالی را بالا میبرد.
با توجه به موارد مذکور، فرضیة دوم این پژوهش به شرح زیر بیان میشود:
فرضیة دوم: بین میزان دستکاری اقلام تعهدی، در شرکتهای ورشکسته، که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند، با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد.
یافتههای پژوهشهای گذشته از قبیل پژوهش دی آنجلو[7] نشان دهندة وجود رابطة مثبت بین اندازة حسابرس و کیفیت حسابرسی است. از طرفی حسابرسی باکیفیتتر موجب کاهش مدیریت سود میشود[3و12]. بنابراین رابطة معکوسی بین اندازة حسابرس و مدیریت سود وجود خواهد داشت. به این ترتیب فرضیة سوم به شرح زیر تدوین میشود:
فرضیة سوم: در میزان دستکاری اقلام تعهدی در شرکتهای ورشکسته، که در سال قبل ورشکستگی توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ حسابرسی شدهاند، با سایر شرکتهای ورشکسته تفاوت معناداری وجود دارد.
شایان ذکر است که سازمان بورس و اوراق بهادار، شرکتهای بزرگ را به انتخاب مؤسسات حسابرسی بزرگ الزام کرده و برای تعیین مؤسسات بزرگ حسابرسی، نوعی رتبهبندی را در چهار رتبة الف، ب، ج و د، ارایه نموده است. در این پژوهش علاوه بر سازمان حسابرسی، از مؤسسات حسابرسی طبقهبندیشده در رتبة الف، به عنوان مؤسسات حسابرسی بزرگ استفاده شده است.
مدیریت سود واقعی
در این پژوهش به پیروی از روی چادهاری[25]، «دستکاری سود واقعی» چنین تعریف میشود: «اقدامات انحرافی مدیریت از رویههای معمول کسب و کار با هدف اولیة برآوردن آستانههای خاصی از سود». هنگامیکه مدیران برای برآوردن اهداف سودشان به اقدامات واقعی متوسل میشوند این انگیزههای سود، به تصمیمات مالی، سرمایهگذاری و عملیاتی غیربهینه منجر میشود. اسکیپر[28]، مدیریت سود از طریق زمانبندی تصمیمگیریهای تأمین مالی و سرمایهگذاری به منظور تغییر سود را مطرح کرد. پژوهشهای بعدی نیز تشریح کردند که مدیران زمان سرمایهگذاریها و فروش داراییهای فرسوده را تعیین میکنند[2]، پروژههای پژوهش و توسعه را به تعویق میاندازند یا رها میکنند، شرایط اعتباری آسانتری را ایجاد می کنند و به منظور دستیابی به اهداف سود، هزینههای لازم برای تبلیغات و نگهداری داراییها را کاهش میدهند[6]. بنابراین درحالیکه مدیریت سود واقعی، یک پدیدة کاملاً حسابداری نیست (یعنی مستقیماً از طریق حسابداری بهدست نمیآید)، از طریق ارقام حسابداری بروز مییابد.
دستکاری سود واقعی، در شرکتهای ورشکسته، با هدف افزایش سودهای جاری و به منظور پنهان کردن عملکرد ضعیف مدیر انجام میگیرد. انتظار میرود وجود دستکاری سود واقعی جریانهای نقد آتی را کاهش دهد و در نتیجه موجب کاهش ارزش شرکت شود. همانطور که پیسنل و همکاران[22] اشاره نمودهاند استفاده از استراتژیهای عملیاتی غیربهینه از برگشت اقلام تعهدی پرهزینهتر است و در نتیجه شکل جسورانهتری از مدیریت سود است و آخرین منبع برای مدیریت محسوب میشود. با وجود اینکه دستکاری سود واقعی، هزینهبر است ولی هزینة ورشکستگی بیشتر از آن است. با توجه به مطالب بالا، فرضیة چهارم پژوهش به این صورت بیان میشود:
فرضیة چهارم: بین میزان دستکاری سود واقعی در شرکتهای ورشکسته، در سال قبل ورشکستگی، با شرکتهای غیرورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد.
همانگونه که قبلاً نیز به آن اشاره شد، تغییر حسابرس به عنوان ابزاری برای تقویت استقلال حسابرس، بهبود کیفیت حسابرسی و کاهش احتمال وقوع شکست حسابرسی به کار میرود. از این رو میتوان فرضیة پنجم را نیز چنین بیان کرد:
فرضیة پنجم: بین میزان مدیریت سود واقعی در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند، با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد.
وجود حسابرسی با کیفیت بالا، فرصت مدیریت سود را برای مدیران کاهش میدهد. از این گذشته اندازة حسابرس، یکی از عوامل تعیین کنندة کیفیت حسابرسی است. پس فرضیة ششم پژوهش به صورت زیر طرح میشود:
فرضیة ششم: بین میزان مدیریت سود واقعی در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل از ورشکستگی، توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ حسابرسی شدهاند، با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد.
روش پژوهش
جامعة آماری این مطالعه، شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است و نمونة آماری آن با اعمال 4 معیار انتخاب شده است: 1- سال مالی شرکت منتهی به پایان اسفند ماه باشد؛ 2- در سالهای 1380 تا 1389 سال مالی و یا فعالیتش را تغییر نداده باشد؛ 3- شرکت سرمایهگذاری و واسطهگری مالی نباشد و 4- اطلاعات مالی مورد نیاز در دسترس باشد. از آنجا که در دورة زمانی پژوهش، تنها 41 شرکت ورشکسته معیارهای مذکور را داشتند، همة آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند. بنابراین از میان شرکتهای حاضر در بورس اوراق بهادار تهران در دورة زمانی 1380- 1389، 41 شرکت ورشکسته و 41 شرکت غیرورشکسته (که به لحاظ نوع صنعت و اندازه مشابهند) انتخاب شدند و همة اطلاعات مورد نیاز، از طریق وبسایتهای بورس اوراق بهادار تهران و نرم افزار «رهآورد نوین»، استخراج شد. شایان ذکر است که معیار سنجش ورشکستگی شرکتها، مادة 141 قانون تجارت و نیز میزان کل داراییهای شرکت بوده است.
اندازهگیری دستکاری اقلام تعهدی حسابداری
شرکتهای ورشکسته سعی دارند تا با استفاده از اقلام تعهدی سودافزا، عملکرد بحرانی خود را پنهان کنند. در این پژوهش به منظور برآورد اقلام تعهدی غیر عادی، از مدل کازنیک[13] استفاده شده است. برای برازش مدل مزبور، از تمام مشاهدات شرکتهای ورشکسته و غیرورشکسته، استفاده شده است.
(1) WCA / TAt-1 = α0 (1/ TAt-1) + α1 (∆REV/ TAt-1) + α2 (∆CFO/ TAt-1) + τ t
که در آن، WCA: اقلام تعهدی سرمایه در گردش، ∆REV: تغییر در درآمدها، و ∆CFO تغییر در جریان نقد عملیاتی است.
سپس برای هر شرکت، مقدار تعهدی سرمایه در گردش غیرعادی محاسبه میشود:
(2) AWCAt /TAt-1 = WCAt /TAt-1 - [α0(1/ TAt-1) + α1 (∆REVt - ∆RECt )/TAt-1+ α2 ∆CFO t / TAt-1]
که در آن، AWCA: اقلام تعهدیِ سرمایه در گردش غیرعادی و ∆REC: تغییر در حسابهای دریافتنی است.
اندازهگیری دستکاری سودهای واقعی
نتایج پژوهشهای گذشته نشان میدهد که شرکتهای ورشکسته با ارائة شرایط آسانتر فروش اعتباری، سعی دارند که فروش را به سمت بالا دستکاری کنند. در این پژوهش، به منظور تحلیل وجود دستکاری فعالیتهای واقعی، بر روی یک نوع خاص از مدیریت سود واقعی، یعنی دستکاری فروش، تمرکز شده و از روش بهکار رفته توسط روی چادهاری[25] استفاده شده است. در ابتدا فعالیت جریان نقد عادی محاسبه و بنابراین رگرسیون زیر برآورد می شود:
(3) CFO/ TAt-1 = α0 (1/ TAt-1) + α1 (REV/ TAt-1) + α2 (∆REV/ TAt-1) + e t
برای هر مشاهده، با کم کردن جریان نقد عملیاتی عادی که با استفاده از ضرایب α معادلة بالا به دست میآید، از جریان نقد عملیاتی واقعی شرکت، جریان نقد عملیاتی غیرعادی(ACFO) حاصل میشود. به پیروی از پلات و پلات[26] برای آزمون فرضیات، از آزمون مقایسة میانگین دو جامعه استفاده میشود.
یافتههای پژوهش
آمار توصیفی
آمار توصیفی مربوط به متغیرهای مورد استفاده در این پژوهش، در جدول 1 نمایش داده شده است. همان گونه که مشاهده میشود، میانگین اقلام تعهدی غیرعادی در شرکتهای ورشکسته، بیشتر از شرکتهای غیرورشکسته است. علاوه بر این، درآمد و جریانهای نقد در شرکتهای غیرورشکسته از شرکتهای ورشکسته بیشتر است.
جدول (1) آمار توصیفی
|
شرکتهای غیرورشکسته |
شرکتهای ورشکسته |
||||
|
میانگین |
میانه |
انحراف معیار |
میانگین |
میانه |
انحراف معیار |
درآمد |
855/0 |
833/0 |
423/0 |
781/0 |
730/0 |
410/0 |
جریان نقد |
111/0 |
127/0 |
1390/0 |
033/0 |
025/0 |
135/0 |
کل اقلام تعهدی |
006/0 |
012/0 |
130/0 |
101/0 |
022/0 |
145/0 |
اقلام تعهدی غیرعادی |
0722/0 |
044/0 |
062/0 |
081/0 |
060/0 |
075/0 |
اقلام تعهدی غیرعادی
به منظور سنجش فرضیات اول تا سوم، از آزمون مقایسة میانگین قدرمطلق اقلام تعهدی اختیاری در دو جامعه استفاده میشود. برای مورد آزمون قرار دادن تساوی میانگین دو جامعه، لازم است ابتدا به این سؤال پاسخ داده شود که: آیا واریانس دو جامعه برابر است یا خیر؟ با توجه به اطلاعات مندرج در بخش اول جدول 2 از آنجا که sig مربوط به آزمون تساوی واریانسها (آزمون لوین[1]) بیشتر از سطح معنیداری 5% (0.218) است؛ فرض برابری واریانسها پذیرفته میشود و اطلاعات سطر اول برای نتیجهگیری در مورد میانگین، مورد بررسی قرار میگیرد.
چون sig آزمون تساوی میانگین با فرض تساوی واریانس، کمتر از 5% (020/0) است؛ فرض عدم تساوی میانگین دو گروه پذیرفته شده و میتوان گفت در میزان دستکاری اقلام تعهدی در شرکتهای ورشکسته در سال قبل از ورشکستگی با شرکتهای غیرورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد. بدین ترتیب فرضیة اول تأیید میشود و ازآنجا که حد پایین و بالا مثبت است میتوان گفت که میانگین جامعة اول از جامعة دوم بزرگتر است؛ به عبارت دیگر میزان قدر مطلق اقلام تعهدی اختیاری در شرکتهای ورشکسته بیشتر از شرکتهای غیرورشکسته است. بنابراین میتوان اظهار داشت که شرکتهای ورشکسته در سال قبل ورشکستگی به مدیریت سود میپردازند.
در بخش دوم جدول 2 مشاهده میشود که sig مربوط به آزمون تساوی واریانسها کمتر از سطح معنیداری 5% (031/0) است؛ به این معنا که فرض برابری واریانسها رد شده و اطلاعات سطر دوم برای نتیجهگیری در مورد میانگین مورد تحلیل قرار میگیرد.
ازآنجایی که sig آزمون تساوی میانگین با فرض عدم تساوی واریانس کمتر از 5% (029/0) است؛ فرض عدم تساوی میانگین دو گروه پذیرفته شده و میتوان گفت در میزان دستکاری اقلام تعهدی در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود دارد. بدین ترتیب فرضیة دوم نیز تأیید میشود و چون حد پایین و بالا منفی است میانگین جامعة اول از جامعة دوم کوچکتر است. بنابراین میزان قدر مطلق اقلام تعهدی اختیاری در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند کمتر از سایر شرکتهای ورشکسته است. درنتیجه تغییر حسابرس، موجب کاهش مدیریت سود در شرکتهای ورشکسته در سال قبل از ورشکستگی شده است.
جدول (2) نتایج حاصل از آزمون مقایسة میانگین دو جامعه با استفاده از قدرمطلق اقلام تعهدی غیرعادی
بخش اول- شرکتهای ورشکسته در مقابل شرکتهای غیرورشکسته |
|||||||||
|
آمارة f |
sig |
آمارة t |
sig |
حد پایین |
حد بالا |
|||
تساوی واریانس |
222/1 |
218/0 |
225/2 |
020/0 |
011/0 |
063/0 |
|||
عدم تساوی واریانس |
112/2 |
021/0 |
009/0 |
066/0 |
|||||
بخش دوم- شرکتهای ورشکسته دارای تغییر حسابرس در سال قبل ورشکستگی در مقابل سایر شرکتهای ورشکسته |
|||||||||
تساوی واریانس |
211/4 |
031/0 |
387/1- |
114/0 |
079/0- |
010/0 |
|||
عدم تساوی واریانس |
157/2- |
029/0 |
065/0- |
078/0- |
|||||
بخش سوم- شرکتهای ورشکستة حسابرسی شده توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ در سال قبل ورشکستگی، در مقابل سایر شرکتهای ورشکسته |
|||||||||
تساوی واریانس |
765/0 |
428/0 |
615/0 |
513/0 |
013/0- |
045/0 |
|||
عدم تساوی واریانس |
761/0 |
543/0 |
066/0- |
007/0 |
|||||
در بخش سوم جدول 2، نتایج حاصل از آزمون فرضیة سوم ارایه شده است. همانگونه که مشاهده میشود با توجه به اینکه sigمربوط به آزمون تساوی واریانسها از سطح معنی داری 5% (428/0) بیشتر است؛ فرض برابری واریانسها پذیرفته میشود و اطلاعات سطر اول برای نتیجهگیری در مورد میانگین مورد بررسی قرار میگیرد.
ازآنجا که sig آزمون تساوی میانگین با فرض عدم تساوی واریانس، کمتر از 5% (513/0) نیست؛ فرض عدم تساوی میانگین دو گروه رد میشود و میتوان گفت در میزان دستکاری اقلام تعهدی در شرکتهای ورشکستة حسابرسی شده توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ، با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود ندارد. بدین ترتیب فرضیة سوم رد میشود و میتوان گفت اندازة حسابرس نقشی در کاهش مدیریت سود شرکتهای ورشکسته در سال قبل از ورشکستگی ندارد.
جریان نقد غیرعادی
نتایج حاصل از آزمون مقایسة میانگین قدرمطلق جریانهای نقد غیرعادی در دو جامعه، در جدول 3 ارایه شده است. در بخش اول جدول 3، مشاهده میشود که با توجه به اینکه sig مربوط به آزمون تساوی واریانسها کمتر از سطح معنیداری 5% (010/0) است؛ فرض برابری واریانسها مردود است و اطلاعات سطر دوم برای نتیجهگیری در مورد میانگین، مورد تحلیل قرار میگیرد.
چون sig آزمون تساوی میانگین با فرض عدم تساوی واریانس، از 5% (012/0) کمتر است؛ ادعای عدم تساوی میانگین دو گروه پذیرفته میشود و میتوان گفت در میزان مدیریت سود واقعی در شرکتهای ورشکسته و شرکتهای غیرورشکسته تفاوت معناداری وجود دارد. بدین ترتیب فرضیة چهارم تأیید میشود. با توجه به این که حد پایین و بالا مثبت است، میانگین جامعة اول از جامعة دوم بزرگتر است؛ به عبارت دیگر میزان قدر مطلق جریان نقد غیرعادی در شرکتهای ورشکسته بیشتر از شرکتهای غیرورشکسته است، بنابراین شرکتهای ورشکسته نسبت به سایر شرکتها، بیشتر مرتکب دستکاری فعالیتهای واقعی شدهاند.
در بخش دوم جدول 3، مشاهده میشود که sig مربوط به آزمون تساوی واریانسها کمتر از سطح معنیداری 5% (008/0) است؛ بنابراین فرض برابری واریانسها رد میشود و اطلاعات سطر دوم برای نتیجهگیری در مورد میانگین مورد بررسی قرار میگیرد.
چون sig آزمون تساوی میانگین با فرض عدم تساوی واریانس کمتر از 5% (001/0) است؛ ادعای عدم برابری میانگین دو گروه پذیرفته شده و میتوان گفت تفاوت معناداری در میزان مدیریت سود واقعی در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند با سایر شرکتهای ورشکسته وجود دارد. بدین ترتیب، فرضیة پنجم تأیید میشود. ازآنجا که حد پایین و بالا منفی است، میانگین جامعة اول از جامعه دوم کوچکتر خواهد بود. به عبارت دیگر میزان قدر مطلق جریان نقد غیرعادی در شرکتهای ورشکسته که در سال قبل از ورشکستگی، حسابرس خود را تغییر دادهاند، کمتر از سایر شرکتهای ورشکسته است؛ بنابراین شرکتهای ورشکستهای که در سال قبل ورشکستگی حسابرس خود را تغییر دادهاند، نسبت به سایر شرکتهای ورشکسته، بیشتر مرتکب دستکاری فعالیتهای واقعی شدهاند.
جدول (3) نتایج حاصل از آزمون مقایسة میانگین دو جامعه، با استفاده از قدرمطلق جریان نقد غیرعادی
بخش اول- شرکتهای ورشکسته در برابر غیرورشکسته |
||||||
|
آمارة f |
sig |
آمارة t |
sig |
حد پایین |
حد بالا |
تساوی واریانس |
856/9 |
010/0 |
541/2 |
011/0 |
013/0 |
091/0 |
عدم تساوی واریانس |
621/2 |
012/0 |
013/0 |
090/0 |
||
بخش دوم- شرکتهای ورشکسته دارای تغییر حسابرس در سال قبل ورشکستگی در مقابل سایر شرکتهای ورشکسته |
||||||
تساوی واریانس |
281/7 |
008/0 |
456/2- |
027/0 |
211/0- |
012/0- |
عدم تساوی واریانس |
945/3- |
001/0 |
099/0- |
031/0- |
||
بخش سوم- شرکتهای ورشکستة حسابرسی شده توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ در سال قبل ورشکستگی، در مقابل سایر شرکتهای ورشکسته |
||||||
تساوی واریانس |
042/1 |
184/0 |
744/1 |
286/0 |
036/0- |
064/0 |
عدم تساوی واریانس |
593/1 |
111/0 |
178/0- |
061/0 |
در بخش سوم جدول 3، مشاهده میشود که با توجه به اینکه sig مربوط به آزمون تساوی واریانسها بیشتر از سطح معنیداری 5% (184/0) است؛ فرض برابری واریانسها پذیرفته شده و اطلاعات سطر اول برای نتیجهگیری در مورد میانگین، مورد بررسی قرار میگیرد.
ازآنجا که sig آزمون تساوی میانگین با فرض تساوی واریانس، کمتر از 5% (286/0) نیست؛ فرض عدم تساوی میانگین دو گروه رد میشود و میتوان گفت در میزان مدیریت سود واقعی در شرکتهای ورشکستة حسابرسی شده توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ، با سایر شرکتهای ورشکسته، تفاوت معناداری وجود ندارد. بدین ترتیب فرضیة ششم رد میشود و اندازة حسابرس، نقشی در کاهش مدیریت سود واقعی شرکتهای ورشکسته در سال قبل از ورشکستگی ندارد.
نتیجهگیری و پیشنهادهای پژوهش
در این پژوهش، در ابتدا کیفیت سود در شرکتهای ورشکسته مورد بررسی قرار گرفت. از آنجا که مدیران برای پنهان نمودن عملکرد ضعیف، دو ابزار متفاوت دستکاری حسابداری (اقلام تعهدی) و دستکاری فعالیتهای واقعی را در اختیار دارند، بنابراین در پژوهش حاضر از دو مدل اقلام تعهدی اختیاری[17] و مدل جریانهای نقدی غیرعادی[25] استفاده شد. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که شرکتهای ورشکسته در سال قبل از ورشکستگی، چه از طریق دستکاری اقلام تعهدی و چه از طریق فعالیتهای واقعی، به مدیریت سود میپردازند. علیرغم اینکه دیگر پژوهشگران به بررسی رابطة کیفیت سود و کیفیت حسابرسی پرداختهاند[6 و 18 و 24]، در این مطالعه سعی بر این بوده است که شواهدی از تأثیر ویژگیهای حسابرس در شرکتهای ورشکسته در بورس اوراق بهادار تهران، ارایه شود. به این ترتیب در ادامه، نقش تغییر و اندازة حسابرس در چنین شرکتهایی مورد توجه قرار گرفت و میانگین قدرمطلق اقلام تعهدی اختیاری و قدرمطلق جریان نقد غیرعادی در بین شرکتهای ورشکستهای که در سال قبل ورشکستگی، حسابرس خود را تغییر دادهاند با سایر شرکتهای ورشکسته و همچنین شرکتهای ورشکستة حسابرسی شده توسط مؤسسات حسابرسی بزرگ، با سایر شرکتهای ورشکسته، مورد مقایسه قرار گرفت. یافتهها نشان داد که اگرچه تغییر حسابرس در سال قبل از ورشکستگی، موجب کاهش مدیریت سود(کاهش قدرمطلق اقلام تعهدی اختیاری و کاهش قدرمطلق جریان نقد غیرعادی) شده، اندازة حسابرس تأثیری بر میزان مدیریت سود نداشته است. این نتایج با یافتههای بکر و همکاران[3] مغایر و با یافتههای کرمی و همکاران[1] مبنی بر این که وجود روابط طولانیتر با حسابرس، باعث گزارش سطح بیشتری از قدرمطلق اقلام تعهدی اختیاری میشود، سازگار است.
شواهد فراهم شده در پژوهش حاضر میتواند برای قانونگذارانی که به منظور جلوگیری از رفتار فرصتطلبانه، قوانین راهبری شرکتی را توسعه میدهند و پیاده میکنند مفید واقع شود. نیز میتواند در شناخت بهتر اینکه چطور مدیران اختیار ذاتی موجود در استانداردهای حسابداری را برای پنهان نمودن عملکرد ضعیف شرکتهای بحرانزده بهکار میگیرند، به حسابداران کمک کند. این نتایج برای سایر بخشها از جمله تحلیلگران، اعتباردهندگان و پژوهشگران که از ارقام حسابداری در جهت ارزیابی احتمال ورشکستگی، ریسک نکول و ارزش نقدینگی شرکت استفاده میکنند نیز، میتواند سودمند باشد. بهعلاوه از آنجا که مطابق با شواهد این پژوهش، اندازة حسابرس تأثیری بر میزان مدیریت سود در شرکتهای ورشکسته ندارد، از این رو قانونگذاران، سرمایهگذاران و اعتباردهندگان، لازم است نسبت به بیش اتکایی به اندازة حسابرس، توجه کافی داشته باشند.